عکس صبحانه ای بسبک کوکب..
سَـــــلویٰ
۲۱۰
۲.۲k

صبحانه ای بسبک کوکب..

۱۶ دی ۹۹
يڪي از شيعيان اميرالمؤمنين به نام اعمش ميگويد به قصد سفر حج در حرڪت بودم ڪه به زن نابينايي رسيدم!
خدا رو اينطور قسم ميداد: اي ڪسي ڪه خورشيد را بعد از غروب براي اميرالمؤمنين بازگرداندي(رد شمس) بينايي مرا به من بازگردان!

اعمش ميگويد از سخن اين زن تعجب ڪردم و دو دينار از جيبم بيرون آوردم و به او دادم. زن با دستانش آن دو دينار رو لمس ڪرد و به طرف من انداخت و گفت:
اي مرد! مرا به خاطر فقر و بينوايي خوار ڪردي! اف بر تو! همانا ڪسي ڪه آل محمد عليهم السلام را دوست بدارد هرگز خوار و ذليل نميشود!!

اعمش گويد من براي انجام سفر حج رهسپار شدم و در اين مدت همه‌ي فڪر و ذڪرم سخن آن زن بود تا اينڪه سفر تمام شد و به همان منزل برگشتم.
ناگهان آن زن را ديدم ڪه به من نگاه ميڪند! به او گفتم اي زن! مهر و محبت علي ابن ابيطالب با تو چه ڪرد؟
گفت اي مرد! من شش شب خدا را به علي سوگند دادم. شب هفتم ڪه شب جمعه بود ديدم آقايي به خوابم آمد و به من فرمود: اي زن، آيا علي ابن ابيطالب را دوست داري؟

عرض ڪردم: آري! فرمود دستت را بر چشمانت بگذار، آنگاه دعايي خواند و فرمود: خداوندا اگر اين زن با نيت درست علي ابن ابيطالب را دوست دارد پس بينائيش را بازگردان!

سپس به من فرمود دستت را از روي چشمت بردار. من دستم را برداشتم و مردي را در مقابل خود ديدم. عرض ڪردم تو ڪيستي ڪه خداوند به سبب تو به من احسان نمود؟ فرمود:

أَنَا الْخَضِرُ أَحِبَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّ حُبَّه فِي الدُّنْيَا يَصرِفُ عَنڪَ الآفات وَ فِي الْآخِرَة يعيذُڪَ مِنَ النّار.
من خضر از محبين اميرالمؤمنين هستم

همانا ڪه محبت او در دنيا آفات و بديها را از تو دور ميڪند و در آخرت تو را از عذاب حفظ مينمايد.

📖 القطره، ج2، ص212.
📖علامه مجلسي، بحارالانوار، ج42، ص9.
...